رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

رایان ، شاهزاده کوچک

عکسهای آتلیه نفس مامان

سلام عروسکمممممممم .. بلاخره زنگ زدم آتلیه و خواهش کردم که عکسهات و به جشن برسونن و چنین شد که عکسهات و در شب جشن دندونیت به ما دادند ... و این هم رونمایی از عکشهای رایان نفس !!!       ...
24 بهمن 1391

اولین مروارید پسر نازنینم

سلام عشق مامان بلاخره اولین مروارید سفید و قشنگت نیش زد اما چطوری ؟؟؟ برات تعریف می کنم . ... شما در روز یکشنبه مورخ 15 بهمن ماه (هشت ماه و 20 روزگی) در خونه پدر بودید و پدر داشت با شما بازی می کرد و صدای سرخ پوستی در می اوردی و پدر با دستش روی دهان شما می زد و شما بلند می گفتی آآآآآآ که یهو پدر به من گفت : این دندون دراورده .. من: نه ...پدر: چراااااااا دندونه ...من : نه بابا .... پدر : مثل سوزن یک چیزی رفت تو دستم ... گازم گرفت ... و ما کلی بررسی انجام دادیم و هیچ چیزی ندیدیم  اونجا بود که گفتم اتفاقا دو روز پیش جمعه عمه جون مریم هم گفت فنجون صدا داده اما هر چی بررسی کردیم ندیدیم .. تا اینکه مامن شکوه گفت دستت و بشور و با دستت بزن ...
20 بهمن 1391

هشت ماه و 14 روزگی مصادف با تولد حضرت محمد (ص) و صاحبخونه شدن ما !!!

سلام مامانیییییییی ... الهی قربون قدمت برمممممممممممم که از قدم شما ، مامان و بابا صاحبخونه شدن ... فدای قدمت بشم الهی ... شدیم همسایه مامان شکوه اینا ... هوراااااااااا (ولی حیف که نمی تونیم بریم اونجا ) دیشب برای اولین بار ما به شما رولت خامه ای دادم .. وای که چقدر دوس داشتی و با مزه می خوردی ...هنوز دندون نداری .. ولی از دو هفته که سرباز رایان شدی تند تند سینه خیز می ری و باید حواسمون بهت کاملا باشه ...تازگی دوس داری غذای ما رو بخوری که له کنم و بهت بدم جالبه که سیب زمینی سرخ کرده خیلییی دوس داری .. دیروز داشتم دوغ می خوردم که از دستم قاپ زدی ... جالبه  که خیلی هم دوس داشتی !!! عشقیییییییییییییییییی راستی هفته پیش با بابا و م...
9 بهمن 1391
1